بر طبق گفته گوردون آلپورت، روان‌شناسی اجتماعی، نظامی است که از روش‌های علمی برای «درک و توضیح چگونگی تأثیرپذیری افکار، احساسات و رفتار افراد از حضور واقعی، تخیلی یا ضمنی انسان‌های دیگر» استفاده می‌کند (1985).

روان‌شناسی اجتماعی به محدوده وسیعی از موضوعات اجتماعی، شامل رفتار گروهی، درک اجتماعی، رهبری، رفتار غیرکلامی، همرنگی با جماعت (همنوایی)، پرخاشگری و پیشداوری (تعصب) نظر می‌افکند. باید توجه داشت که روان‌شناسی اجتماعی تنها درباره در نظر گرفتن تاثیرات اجتماعی نیست بلکه درک اجتماعی و تعاملات اجتماعی نیز برای درک رفتار اجتماعی ضرورت دارند.

تاریخچه کوتاه روان‌شناسی اجتماعی 

با وجودی که افلاطون ایده «خِردجمعی» را مطرح کرد و مفاهیمی چون تسهیلات اجتماعی در اواخر قرن هجدهم میلادی مطرح گشت امّا پس از جنگ جهانی دوم بود که پژوهش‌ها در زمینه روان‌شناسی اجتماعی آغاز گشت. وحشتی که از نسل‌کشی یهودیان (هولوکاست) به وجود آمده بود پژوهشگران را واداشت که به مطالعه تأثیرات اجتماعی، همنوایی و اطاعت بپردازند.

دولت آمریکا نیز علاقه‌مند شد که مفاهیم روان‌شناسی اجتماعی را برای تاثیرگذاری بر شهروندان به کار بندد. روان‌شناسی اجتماعی به رشد خود در طول قرن بیستم ادامه داد و الهام‌بخش پژوهش‌هایی گردید که به درک بهتر ما از رفتار و تجربه اجتماعی انجامیده است.

تفاوت روان‌شناسی اجتماعی با سایر حوزه‌ها 

درک تفاوت‌های روان‌شناسی اجتماعی با نظام‌های دیگر اهمیت دارد. روان‌شناسی اجتماعی گاهی با روان‌شناسی شخصیت، خردمندی قومی ( flok wisdom ) و یا جامعه‌شناسی اشتباه گرفته می‌شود. چه چیزی روان‌شناسی اجتماعی را متمایز می‌سازد؟ برخلاف خردمندی قومی که بر مشاهدات داستان‌گونه (anecdotal- observation ) و تعبیرات ذهنی تکیه دارد، روان‌شناسی اجتماعی روش‌های علمی و مطالعات تجربی پدیده‌های اجتماعی را به خدمت می‌گیرد.

روان‌شناسی شخصیت بر روی ویژگی‌ها، خصوصیات و طرز فکر فردی تمرکز دارد در حالی که روان‌شناسی اجتماعی تمرکزش بر وضعیت‌ها و شرایط است. روانشناسان اجتماعی به اثراتی که محیط و تعاملات اجتماعی بر روی نگرش‌ها و رفتارها می‌گذارند علاقه‌مندند.

و سرانجام، درک تفاوت بین روان‌شناسی اجتماعی و جامعه‌شناسی از اهمیت زیادی برخوردار است. با وجودی که مشابهت‌های زیادی بین این دو وجود دارد، امّا جامعه‌شناسی، رفتار اجتماعی و تأثیرات آن را در یک سطح خیلی گسترده‌تر در نظر می‌گیرد. جامعه‌شناسان به نهادها و فرهنگی که بر روانشناسی اجتماعی تأثیر می‌گذارد علاقه‌مندند. در حالی که روان‌شناسان بر روی متغیرهای وابسته به موقعیت (متغیرهای موقعیتی) که بر رفتار اجتماعی اثر می‌گذارند تمرکز می‌کنند. با وجودی که روان‌شناسی و جامعه شناسی هر دو به مطالعه موضوعات مشابهی می‌پردازند امّا آن‌ها به این موضوعات از دیدگاه‌های متفاوتی می‌نگرند.


آموزش روانشناسی

افسردگی یك بیماری خلقی است. اختلالات خلقی طبقه‌بندی متفاوتی دارد اما چیزی كه باعث می‌شود افسردگی به عنوان یك بیماری خلقی برچسب بخورد مجموعه‌ای از علائم است؛ بی‌حالی، سستی، فقدان انرژی، احساس گناه یا احساس بی‌ارزشی از علائم افسردگی است.

 حسن‌زاده رئیس مركز مطالعات وزارت ورزش و جوانان می‌گوید :میزان افسردگی در بین دختران بیشتر از پسران است. پیش از این نیز آمارهای ارائه شده جهانی نشان می‌داد ابتلای ن به افسردگی تا دو برابر بیش از مردان است اما در گزارش انجمن روان‌شناسی ایران آمده است كه سهم ن ایرانی از این اختلال روانی، سه تا چهار برابر بیشتر از حد معمول است. استاندارد افسردگی ن، بین پنج تا هفت درصد است اما با ارقام اعلام شده بین 15 تا 28 درصد ن ایرانی افسرده‌اند. با یك حساب سرانگشتی، می‌توان افسردگی را خطری جدی تلقی كرد چرا كه ن نیمی از جامعه را تشكیل می‌دهند و علاوه بر آن، به‌طور مستقیم تربیت كودكان را نیز در خانواده بر عهده دارند.

به گفته حاجلو كارشناس ارشد روان‌شناسی بالینی «فرزندان مادران افسرده، هم در زندگی شخصی و هم در زندگی اجتماعی خود دچار مشكلاتی خواهند شد.» آخرین نرخ شیوع اختلالات روانی كه در میان ن، 26 درصد و در میان مردان 15 درصد اعلام شده است، نشان می‌دهد ن با اختلافی یازده درصدی بر سكوی نخست ابتلا به افسردگی در كشور ایستاده اند!

هر غصه‌ای، افسردگی نیست

كم شدن اعتماد به نفس، تغییر در وزن و وضعیت اشتهای فرد یا وضعیت خواب بی‌عزتی یا از دست دادن علائمی مثل شوق زندگی كه فرد پیش از ابتلا داشته نیز در همین گروه قرار می‌گیرد. گاهی شدت افسردگی به حدی است كه فرد به مرگ فكر می‌كند و احتمال خودكشی وجود دارد. روان‌شناسان می‌گویند برای بررسی افسردگی، فرد باید پنج علامت از این علائم را در یك مدت زمان مشخص دارا باشد و البته مهم‌ترین شرط آن است كه این علائم به عملكرد اجتماعی، تحصیلی، كاری، خانوادگی و. اثر منفی وارد كرده باشد.»

كدام ن افسرده ترند؟

دكتر فردوسی روان‌شناس در این باره می‌گوید: «سن افسردگی ن خانه دار معمولا از سن ۳۷ سالگی به بعد است كه به‌دنبال بروز علائم یائسگی تشدید می‌شود، اما در حالی كه ن طبقه متوسط تا 6 درصد مبتلا به افسردگی می‌شوند، ۲۳ درصد از ن كارمند در چاه این اختلال روانی اسیر هستند زیرا زندگی آنها سرشار از فشار و اضطراب است.»

به گفته وي «زن حساس‌تر و عاطفی‌تر از مرد است و وقتی مجبور می‌شود دوشادوش مرد برای تامین مایحتاج زندگی و ازدواج و اشتغال كار كند، فشار اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، روحی و روانی شوهر و فرزندان را در خانه و در جامعه تحمل كند، بیشتر در معرض افسردگی قرار می‌گیرد.» او می‌گوید: «در برخی مناطق از كشور به دلیل رفتارهای بد خانواده و سنت‌های نادرست، برخورد مناسبی با ن نمی‌شود و میزان افسردگی ن در این مناطق بیشتر است. اما این موضوع در شهرها حتی شهرهای توسعه یافته نیز دیده می‌شود.وقتی زن باید با حداقل درآمد شوهر مدیریت خانه را به نحو احسن انجام دهد و هرگونه رفتاری را از سوی شوهر یا فرزندان و اطرافیان تحمل كند و سنگ صبور همه باشد اما در مقابل هیچكس به حرف او گوش ندهد، معلوم است كه افسردگی در بین این قشر بیشتر می‌شود.»

ضعف مهارت ارتباطی؛ یك عامل مهم

اما در مقابل، حاجلو كارشناس ارشد روان‌شناسی بالینی می‌گوید: «كسی كه حجم زیادی از استرس در نتیجه فقدان كسی یا چیزی را تحمل می‌كند احتمال ابتلا به افسردگی دارد. مثلا سقط جنین یا از دست دادن همسر كه در این حالت اگر فرد مهارت مدیریت بر هیجانش را نیاموخته باشد مثل كامپیوتری كه هنگ می‌كند، زانو به زمین می‌زند، كمرش خم می‌شود و در چاه عمیق افسردگی گرفتار می‌شود.»

زندگی مدرن، انسان‌ها را افسرده‌تر می‌كند

اختلالات افسردگی یا درون زاد هستند یا برون زاد. عوامل درون زاد شامل زمینه ژنتیكی فعال و اختلالات هورمونی است. كسی كه در خانواده‌اش سابقه اختلال خلقی وجود دارد نسبت به افرادی كه این سابقه فامیلی را ندارند احتمال بیشتری در ابتلا به افسردگی دارد. عامل دیگر تغییر در میزان بعضی از هورمون‌ها و انتقال‌دهنده‌های شیمیایی- عصبی مغز است. دانشمندان ثابت كرده‌اند این مواد می‌توانند در بروز اختلالات خلقی تاثیرگذار باشند. البته ما نمی‌توانیم نتیجه‌گیری كنیم كسی كه ژن فعال افسردگی دارد، افسرده می‌شود. بلكه مجموعه‌ای از عوامل سبب افسردگی می‌شود. مثل سطح استرس‌هایی كه در زندگی تجربه می‌كنیم.

به گفته حاجلو، زندگی شهری در دنیای مدرن امروزی، در كنار پیشرفت تكنولوژی و تلاش هر روزه برای داشتن زندگی مادی بهتر سبب می‌شود تا انسان‌ها بیشتر به چاه افسردگی سقوط كنند. به ویژه آنكه ن حساس‌ترند، از این رو احتمال بیشتری برای لغزیدن پایشان و سقوط آنها به چاه افسردگی وجود دارد. انگار افسردگی در هر لحظه در كمین ن ایرانی نشسته است تا سایه سیاهش را بر زندگی آنان بگستراند و آنها باید هر روز برای درامان ماندن از سایه سیاه این اختلال روانی برنامه‌ریزی كنند. سایه سیاهی كه گسترده شدنش می‌تواند كمر یك زندگی را خم كند.

 

  


آموزش روانشناسی

دو نیمکره یا دو قسمت از مغز (چپ و راست) کارهای متفاوتی انجام می دهند. اما سوال اینجاست که آیا یک طرف از مغز می تواند بر سمت دیگر آن سلطه داشته باشد و بر روی شخصیت افراد اثر بگذارد؟ برخی از افراد بر این باورند که انسان ها راست مغز یا چپ مغز هستند و همین امر شیوه ای که آن ها فکر می کنند و بر اساس آن رفتار می نمایند را تعیین می کند.

باور راست مغز بودن در برابر چپ مغز بودن:

بر اساس این اعتقاد، هر فردی می تواند راست مغز یا چپ مغز باشد. در این شرایط یک سمت از مغز بر سمت دیگر سلطه خواهد داشت و همین امر شخصیت، افکار و رفتار او را مشخص می کند. از آن جایی که افراد چپ دست و راست دست هستند، ایده راست مغز و چپ مغز بودن نیز می تواند فریب دهنده باشد.

در این شرایط افراد چپ مغز دارای ویژگی های زیر خواهد بود:

  • وجود قدرت تجزیه و تحلیلی
  • منطقی بودن
  • مبتنی بر جزییات و حقایق
  • دنبال اعداد بودن
  • فکر کردن با کلمات

افراد راست مغز دارای ویژگی های زیر هستند:

  • خلاق بودن
  • تفکر ازادانه داشتن
  • دیدن تصاویر بزرگ
  • حسی بودن
  • تجسم کردن شرایط

تحقیقات در این باره چه می گوید؟

تحقیقات اخیر نشان می دهد نظریه راست و چپ مغز بودن صحیح نیست. یکی از مطالعات انجام شده در سال ۲۰۱۳، تصاویر سه بعدی از مغز ۱۰۰۰ نفر را مورد بررسی قرار داد. محققان این مطالعه، فعالیت نیمکره راست و چپ افراد را به کمک اسکنر MRI مورد بررسی قرار دادند.

نتایج به دست آمده نشان می دهد افراد از دو نیمکره خود استفاده می کنند و هیچ کدام از آن ها بر دیگری برتری و سلطه ندارد.

با اینحال فعالیت مغز افراد با هم متفاوت است و این موضوع به کاری که انجام می دهند بستگی دارد.

به عنوان مثال یکی از مطالعات انجام شده بیان می کند مرکز زبان در مغز در نیمکره چپ است و نیمکره راست مسئول احساسات و ارتباطات غیر شفاهی است. با اینحال برخی از یافته ها نشان دهنده وجود شخصیت های مرتبط با راست مغز بودن و چپ مغز بودن است.

عملکردها و ویژگی های هر نیمکره:

با اینکه افراد به طور کامل در دسته بندی های راست مغزی و چپ مغزی قرار نمی گیرند اما عملکرد این دو نیمکره با هم متفاوت است و تفاوت در این دو نیمکره به صورت زیر است:

احساسات:

همانطور که قبلا نیز بیان کردیم احساسات در سمت راست مغز بیشتر دیده می شود. احساسات توسط نیمکره راست مغز شناسایی و بیان می شود.

زبان:

سمت چپ مغز در تولید سخن فعال تر از سمت راست آن است. در بیشتر افراد، دو ناحیه اصلی زبان در نیمکره چپ یافت می شوند.

زبان اشاره:

زبان مبتنی بر عناصر بصری در سمت چپ مغز بیشتر دیده می شود. افرادی که ناشنوا هستند زمانی که زبان اشاره را مشاهده می کنند فعالیت شبیه تولید صحبت را در مغز نشان می دهند.

راست دست و چپ دست بودن:

افراد راست دست و چپ دست از نیمکره های چپ و راست به شیوه متفاوتی استفاده می کنند. به عنوان مثال افراد چپ دست، از سمت راست مغز خود برای وظایف دستی بهره می برند. راست دست و چپ دست بودن حتی زمانی که کودک در رحم است هم می تواند دیده شود. مشاهده شده است که حتی در هفته پانزدهم بارداری برخی از کودکان ترجیح می دهند انگشت دست راست یا چپ خود را بمکند.

توجه:

دو نیمکره راست و چپ در توجه کردن نیز با هم متفاوت هستند. سمت چپ مغز در توجه کردن به دنیای درونی نقش دارد. سمت راست در توجه کردن به دنیای بیرونی بیشتر فعال عمل می کند. تحقیقات تصویری اخیر از مغز نشان می دهد که تفاوتی بین مردان و ن در چپ یا راست مغزی وجود ندارد.

آیا سلطه نیمکره های مغزی بین افراد متفاوت است؟

سمتی از مغز که در هر فعالیتی مورد استفاده قرار می گیرد برای همه افراد یکسان نیست. سمتی از مغز که برای فعالیت های خاصی استفاده می شود ممکن است بر اساس راست یا چپ دست بودن افراد تحت تاثیر قرار گیرد. یکی از مطالعات انجام شده در سال ۲۰۱۴ نشان می دهد در بیش از ۹۹ درصد از افراد راست دست ، مرکز زبان در سمت چپ مغز قرار دارد. سلطه نیمکره ها از فردی به فردی دیگر با فعالیت های مختلف، متفاوت خواهد بود.

برای درک تمامی فاکتورهایی که بر این شرایط تاثیر می گذارند به تحقیقات بیشتری نیاز خواهد بود.

نتیجه گیری:

نظریه راست یا چپ مغز بودن افراد توسط تحقیقات علمی پشتیبانی نشده است. برخی از افراد ممکن است این نظریه ها را با استعدادهای طبیعی خود همتراز و هماهنگ بدانند. با اینحال نمی توان تنها بر روی گفته ها تکیه کرد. باور شخصیت راست یا چپ مغز بودن ممکن است سال ها در میان افراد رواج داشته باشد زیرا در واقعیت فعالیت مغز متقارن نیست و از فردی به فرد دیگر متغیر است

منبع : مجله سلامت 


آموزش روانشناسی

روانشناسی شخصیت چیست؟

در رشته روانشناسی شخصیت، ابعاد مختلف شخصیت، جنبه های ادراكی، هیجانی، ارادی و بدنی افراد و چگونگی سازگاری فرد با محیط مورد مطالعه قرار می گیرد.

دانشجویان رشته روانشناسی شخصیت به مطالعه  الگوهای خاص تفکر، احساسات و رفتار که هر فرد را از دیگری متمایز می‌کند، می‌پردازند. این روان‌شناسان معمولاً در محیط علمی به عنوان مدّرس یا پژوهشگر فعالیت می‌کنند.

 شخصیت شناسی:

در روانشناسی شخصیت، تعاریف مختلفی از شخصیت ارائه شده است که هر یک بر وجهی از شخصیت تأکید کرده‌اند. هیلگارد شخصیت را «الگوهای رفتار و شیوه‌های تفکر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین می‌کند» تعریف کرده است در حالی که برخی دیگر «شخصیت» را به ویژگیهای «پایدار فرد» نسبت داده و آن را بصورت «مجموعه ویژگیهایی که با ثبات و پایداری داشتن مشخص هستند و باعث پیش بینی رفتار فرد می‌شوند» تعریف می‌کنند.

 شخصیت (Personality) از ریشه لاتین (Persona) که به معنی «نقاب و ماسک» است گرفته شده است و اشاره به ماسک و نقابی دارد که بازیگران یونان و روم قدیم بر چهره می‌گذاشتند و این تعبیر تلویحا به این موضوع اشاره دارد که «شخصیت هر فرد ماسکی است که او بر چهره خود می‌زند تا وجه تمایز (تفاوت) او از دیگران باشد». شخصیت به همه خصلتها و ویژگیهایی اطلاق می‌شود که معرف رفتار یک شخص است، از جمله می‌توان این خصلتها را شامل اندیشه، احساسات، ادراک شخص از خود، وجهه نظرها، طرز فکر و بسیاری عادات دانست. اصطلاح ویژگی شخصیتی به جنبه خاصی از کل شخصیت آدمی اطلاق می‌شود.

 نظری اجمالی به تعاریف شخصیت شناسی، نشان می‌دهد که تمام معانی شخصیت را نمی‌توان در یک نظریه خاص یافت. برای مثال کارل راجرز شخصیت را یک خویشتن سازمان یافته دایمی می‌دانست که محور تمام تجربه‌های وجودی بود. یا گوردن آلپورت شخصیت را مجموعه عوامل درونی که تمام فعالیت‌های فردی را جهت می‌دهد تلقی کرده است. واتسن شخصیت را مجموعه سازمان یافته‌ای از عادات می‌پنداشت و زیگموند فروید، عقیده داشت که شخصیت از نهاد(ID)، خود(Ego) و فراخود(Super ego) ساخته شده است.


آموزش روانشناسی

● استرس چیست؟

استرس در حقیقت پاسخ بدن ما به محیط اطرافمان است .این واکنش اغلب در اثر وقایع خاصی پدید می آید.تغییرات استرس آفرین می توانند فیزیکی ، روانی ، و یا رفتاری باشند.علتهای ایجاد کننده ی استرس را استرسور مینامند و این علل از فردی به فرد دیگر متفاوتند.
واکنش بدن ما نسبت به استرسها با ترشح برخی مواد شیمیائی بنام هورمونها انجام میشود وحالتی تحت عنوان جنگ و گریز ! را پدید می آورد.
اصلیترین هورمونهائی که این حالت را بوجود می آورند عبارتند از آدرنالین و کورتیزول .اینها توسط غده های فوق کلیوی و بر اثر دریافت سیگنالهائی از هیپوتالاموس مغز ، ترشح شده و پاسخ های خاصی را در بدن بر می انگیزند.
در حقیقت پاسخ دفاعی یک مرغ در حمایت از جوجه هایش و یا فرار از مقابل یک شیر درنده توسط سایر حیوانات نیز با همین هورمون ها ایجاد میشوند.
طول عمر آدرنالین کوتاه بوده و در حقیقت برافروختگی های ناگهانی در اثر خشم ، گلگون شدن چهره بدنبال استرس شدید و . ناشی از ترشح همین هورمون است.طول عمر کورتیزول بیشتر بوده وباعث اثرات طولانیتر و مزمن تری در فرد می گردد.
ترشح تدریجی و طولانی کورتیزول باعث تخلیه ی انرژی ، کاهش فایده بخشی سیستم ایمنی ، کاهش تمرکز حواس ،‌و حتی چاقی میگردد.
هر فردی بنوعی درگیر استرس میشود و میتوان گفت همه ی ما بگونه ای در معرض استرس های مختلف هستیم اما نکته ی جالب اینجاست که برخورد افراد مختلف با استرس و کنار آمدن با شرایط در اشخاص مختلف متفاوت است.


آموزش روانشناسی

رنگ ها همیشه باعث شادی افراد میشن و حس خوبی رو به انسان منتقل میکنن. تاثیر رنگ ها رو میتونیم روزانه از لباس هایی که میپوشیم، دکوراسیون محیط زندگیمون و همه ی چیزهایی که در اطرافمون باهاشون سر و کار داریم شاهد باشیم. وقتی از رنگها صحبت میشه نا خود آگاه تصویری از ترکیب چند رنگ به ذهنمون میاد و انرژی میگیریم. در واقع هرکدوم از رنگها حسی رو به ما منتقل میکنن و تاثیری رو روی ما میذارن. از نظر روانشناسی و خواص روانی رنگها چهار رنگ اصلی وجود داره. قرمز، آبی، زرد و سبز که به ترتیب به بدن، ذهن، احساسات و تعادل بین سه رنگ دیگه مربوطه. در این مطلب میخوایم خواص روانی رنگها رو بررسی کنیم و به این چهار رنگ اصلی میپردازیم.

روانشناسی رنگ قرمز

قرمز یک رنگ فیزیکیست. خواص روانی مثبت این رنگ شجاعت فیزیکی، قدرت، گرما، انرژی، ایجاد حس مبارزه ، تحریک، مردانگی و هیجان هست. خواص روانی منفی قرمز هم ایجاد بی اعتنایی، پرخاشگری، تاثیر بصری، فشار و تحریک اعصاب هست.این رنگ بلندترین طول موج رو داره و تحریک کننده اس.قرمز رنگی قدرتمنده اگرچه این قدرت از لحاظ فنی قابل مشاهده نیست. این رنگ این ویژگی رو داره که نزدیکتر از اون چیزی که هست به نظر بیاد و توجه مارو به خودش جلب میکنه. برای همین هم هست که در چراغهای راهنمایی کل دنیا از این رنگ استفاده میشه. اثر این رنگ کاملا فیزیکی هست. تحریکمون میکنه و ضربان قلبمون رو بالا میبره و این تصور رو برامون به وجود میاره که زمان سریعتر داره میگذره.این رنگ تحریک کننده، پر جنب و جوش و بسیار دوستانه ست.

روانشناسی رنگ آبی

آبی یک رنگ معنوی است. خواص روانی مثبت این رنگ ایجاد اعتماد، بهره وری، آرامش، وظیفه، ارتباط، منطق، انعکاس و آرامش و همچنین خنکی هست. و خواص روانی منفی این رنگ ایجاد سردی، فقدان احساسات و کسلی هست.آبی رنگی از ذهن بوده و اساسا رنگی تسکین دهنده ست و به جای اینکه مثل رنگ قرمز روی ما تاثیر فیزیکی بذاره روی ذهنمون تاثیر میذاره. آبی پررنگ محرک تفکر روشنه و آبی کمرنگ باعث آرامش ذهن میشه و به سکوت دعوت میکته. اشیاء آبی مثل قرمز نزدیکتر به نظر نمیرسند .بارها و بارها در پژوهش ها رنگ آبی، رنگ مورد علاقه در جهان بوده ولی با این حال، می شه این رنگ رو به عنوان های سرد، کسل کننده و غیر دوستانه قابل درک است.

روانشناسی رنگ زرد

زرد یک رنگ عاطفی هست. خواص روانی مثبت این رنگ رو میشه خوش بینی، اعتماد به نفس، برونگرایی، قدرت عاطفی، دوستی و خلاقیت بیان کرد. خواص روانی منفیش هم بی خردی، ترس، شکنندگی عاطفی، افسردگی، اضطراب و درون کشی هست.زرد، نشان دهنده ی اعتماد به نفس و خوش بینی استطول موج زرد نسبتا طولانیه و اساسا رنگی تحریک کننده ست. البته تحریک کننده عاطفیه و از لحاظ روانی قویترین رنگه. زرد واقعی روحیه و اعتماد به نفس ما رو بالا میبره. در واقع زرد رنگی از اعتماد به نفس و خوش بینی هست و استفاده بیش از حدش یا استفاده تنالیته اشتباه این رنگ در ارتباط با تونالیته های دیگه در یک مجموعه رنگ می تونه اثر عکس داشته باشه و اعتماد به نفس رو کاهش بده یا باعث افزایش ترس و اضطراب بشه. استفاده ما از زرد بهتره کم و سطحی باشه.

روانشناسی رنگ سبز

سبز رنگ تعادل هست. خواص مثبت روانشناسیش هارمونی، تعادل، رفع خستگی، عشق جهانی، استراحت، ترمیم، اطمینان، آگاهی های محیطی و صلح هست. و خواص روانی منفیش کسالت و رکود هست.وقتی رنگ سبز در مقابل چشم باشه دیگه احتیاجی به تعادل و تنظیم چیزهای دیگر نداره.، بنابراین پر از آسایش هست. وجود این رنگ در مرکز طیفها باعث ایجاد تعادلش میشه . مفهومی که از رنگ سبز برای مردم مهمتر هست اینه که جهان اطرافمون حاوی مقدار زیادی سبز هست و این نشون میده با وجود آب و کمی خطر قحطی این رنگ به ما اطمینان میده. با نگرش منفی این رنگ می تونه رکود رو نشون بده و نادرست استفاده بشه.

 


آموزش روانشناسی

آیا احساس می‌کنید کارهایی که به اتمام رسانده‌اید به اندازه کافی خوب نیستند؟ آیا نوشتن مقالات و طرحها را با هدف انجام دقیق آنها به تعویق می‌اندازید؟ آیا احساس می‌کنید که کارها را باید صد در دصد درست انجام دهید و در غیر اینصورت فردی متوسط و یا حتی بازنده هستید؟

اسمي كه زيباست اما.؛ تيپ هاي كمال گرا يا ايده آل گرا كه يكي از شخصيت هاي پراسترس به شمار می روند در ظاهر اسم قشنگی دارند، اما در واقعيت نه. برای آنان نتيجه و هدف آنچنان مهم است كه روند طبیعی و لحظه هاي زندگي را از دست مي دهند. براي اينكه به هدفی دست یابند بطور افراطی بخودشان سخت مي گيرند و بسياري از تجربه هاي لحظات زندگي را از دست مي دهند چرا كه از ابتدا این تصور را دارند که قادر نخواهند بود  تا آن تجربه را به برسانند و در نتيجه ممكن است اصلاً آنرا شروع نكنند. براي اين افراد نمره ۲۰ مهم است و ۱۹ برای آنان شكست محسوب می شود. آنها از دستیابی به موفقیت در زندگی لذت نمی برند و سعی دارند تا با درک دلایل آن اندوخته ای برای اهداف بعدی داشته باشند در حالیکه شيوه صحیح زندگي اينطور است كه در موقعيت هاي مختلف تجربه هاي متفاوتي داشته باشيم و از آنها لذت ببريم نه اينكه صرفاً موفق شويم، مثلاً زماني را به نقاشي كردن اختصاص بدهيم و از آن لذت ببريم اما قرار نیست تا لزوماً نقاش معروفي شويم. يا آشپزي كنيم اما حتما قرار نیست سرآشپز مشهوري شویم. كمال گراها اما اين طور نيستند. آنها هميشه در مورد موفقيت و هدف هايشان فكر مي كنند.

توصيه ای که به كمال گراها میشود اين است كه به كودك درون خود اهميت بدهند و با آن ارتباط برقرار كنند. بازي هايي انجام دهند كه برد و باخت ندارد. نقطه مقابل كمال گرايي تنبلي است كه آن هم خيلي بد است، چرا كه زندگي فقط تنبلي و لذت بردن نيست و بايد هدف هم داشته باشي. تنبل ها اصلاً تلاش نمي كنند و هيچ هدفي ندارند. روان شناسان معتقدند داشتن معیارهای بالا برای موفقیت و ترس از شکست سلامت روان را به خطر می اندازد.

«سنگ بزرگ نشانه نزدن است». نیاکان ما سال ها پیش با استفاده از عقل جمعی شان و آفریدن همین ضرب المثل، پرده از یک یافته قرن بیستمی روان شناسی برداشته اند.

 دانشمندان علوم رفتاری دریافته اند که بعضی افراد جوری بزرگ شده اند که معیارهای موفقیت شان را دست بالا می گیرند. آنها این ویژگی شخصیتی را کمال گرایی یا Perfectionism می نامند. کمال گرایی بستری را آماده می کند که آنها اضطراب زیادی را تجربه کنند.

همان طور که گفتیم، افراد کمال گرا معیار های خیلی خیلی بالایی را برای موفقیت در نظر می گیرند و اگر به آن اهداف بلندپروازانه نرسند، خود شان را شکست خورده می دانند. آنها نسخه همه اتفاق های دنیا را با قانون «همه یا هیچ» می پیچند. برای کمال گراها نتیجه هر کاری یا شکست کامل است یا موفقیت کامل. دانش آموزی که موقع انتخاب رشته دانشگاهی، فقط دانشگاه تهران را وارد برگ انتخاب رشته می کند، ورزشکار یا مربی ای که همه مساوی گرفتن ها را یک شکست مفتضح می داند، نقاشی که آن قدر نمایشگاه برگزار نمی کند تا موزه هنرهای معاصر بیاید سراغش و رومه نگار جوانی که فقط نوشتن در همشهری جوان (آنها که شوخی سرشان نمی شود بخوانند لوموند) راضی اش می کند؛ همه و همه نمونه های افراد کمال گرا هستند. ته تمام این آرمان های بالابلند، یک ترس ظریف از شکست خوردن خوابیده است؛ ترسی که موجب می شود فرد همیشه در حالت تنش و اضطراب باشد.


آموزش روانشناسی

توصیه یک مشاور به زوجین:

یک مشاور گفت: سازش، مدارا و مصالحه در زندگی مشترک از اهمیت زیادی برخوردار است، اما وقتی این سازش زودهنگام و ناپخته و از شرایط بالغانه به دور باشد، تـأثیر مخربـی در ارتباط خواهد داشت.

به گزارش خبرنگار «سلیم»؛ «فرناز امیراصلانی»  اظهار کرد: یکی از اشتباهاتی که در زمـان آشـنایی مرتکـب مـی‌شـویم ایـن اسـت کـه ارزش‌ها، رفتارها و عادت‌های خود را به سرعت تغییر می‌دهیم تا وانمود کنیم که با فرد مقابل توافق و هماهنگی داریم، در واقع در ابتدای آشـنایی، بـا چـشم‌پوشـی و کوتـاه آمـدن از آن‌چـه کـه برایمان اهمیت دارد، سعی می‌کنیم که رابطه را حفظ کنیم و این اصلا برای سال‌های آتی مطلوب نیست.

وی با بیان این‌که چشم‌پوشی از باورها و ارزش‌های خود، دست برداشتن از علایق و فعالیت‌ها و کناره‌گیری از خانواده و دوستان از مصادیق سازش‌های عجولانه است، ادامه داد: وقتی متوجه می‌شویم که عقاید و باورها و علایق ما به مذاق فرد مقابل خوش نمی‌آید، ممکن است که برای عقاید، باورهـا و علایق خود اهمیت کمتری قائل شویم تا وانمود کنیم که بسیار باهم تفـاهم داریـم. البتـه کاملا آشکار است که این یک تفاهم قلابی و ساختگی است.

امیراصلانی تصریح کرد: وقتی می‌خواهیم با کسی ازدواج کنیم، باورها، نگرش‌ها و عقایـد خـود را بـا او در میان می‌گذاریم و درباره باورها، نگرش‌ها و عقاید او نیز اطلاعاتی به‌دسـت مـی‌آوریـم. اما اگر برخی از ارزش‌ها و نگرش‌های‌مان از هم‌خوانی کافی با ارزش‌هـا و نگـرش‌هـای طـرف مقابل برخوردار نباشد، ما تنها دو راه داریم. اول این‌کـه باورهـا و ارزش‌های خـود را حفـظ کنیم و دوم این‌که برای رسیدن به آن فرد از باورها و ارزش‌های خود چشم‌پوشی کنیم.

این مشاور در خصوص سازش‌های عجولانه در خصوص علایق و فعالیت‌های فردی نیز خاطرنشان کرد: وقتی در چنین موضعی قرار می‌گیریم، علایق شخصی و کارهای خود را رها می‌کنیم، به خصوص اگر فکر کنیم که علایق و کارهای ما بـرای فرد مقابل اهمیتی ندارد و یا این‌که با آینده مشترک‌مان تعارض دارد . در چنین شرایطی خود را غرق علایق و کارهای همسر آینده‌مان می‌کنیم در حالی که از آن‌هـا لذتی نمی‌بریم .

وی با تأکید بر این‌که سازش‌های عجولانه ممکن است به شکل کناره‌گیری از خانواده و دوستان نیز رخ دهد، افزود: در ابتدای آشنایی، اگر طرف مقابل با دوستان و خانواده ما راحت نباشد، وقت کمتری را با آن‌ها سپری می‌کنیم و برای خوشحال کردن همسر آینده‌مان با کسانی وقت خود را می‌گذرانیم که از بودن با آن‌ها لـذت نمی‌بریم . این شرایط نیز در ابتدا ممکن است جذاب به نظر برسد اما رفته رفته رابطه را مخدوش کرده و جای خود را به تنفر می‌دهد.

امیراصلانی یادآور شد: پیش از این‌که وارد یک رابطه شویم باید درست فکر کنیم. این که مرد یا زنی را با تمام وجود دوست داشته باشیم و برای رفتارهایش احترام قائل باشیم اما او حتی نگاهی به ما نیاندازد عاقلانه نیست. باید کسی را دوست داشته باشیم که او هم متقابلا نظرات و عقاید خصوصی ما را بپذیرد. فقط در صورتی که هر دو طرف به هم عشق بورزند و برای خواسته‌های یکدیگر احترام قابل باشند، خوشبختی نصیب این زوج می‌شود.

 


آموزش روانشناسی

عشق یا هوس؟ سؤالی که قدمتی به اندازه خود عشق دارد و همیشه یکی از دغدغه‌های فکری افراد بوده ‌است؛ در اینجا سعی کرده‌‌ایم تفاوت‌های عشق و هوس را در سه رکن اصلی رابطه از زبان شري و باب استرتف(زوج روانشناس مشهور) براي تشخيص عشق واقعي برای‌تان بیان کنیم.

مجله زندگی ایده آل: عشق یا هوس؟ سؤالی که قدمتی به اندازه خود عشق دارد و همیشه یکی از دغدغه‌های فکری افراد بوده ‌است؛ مثلا اینکه وقتی کسی به ما ابراز عشق می‌کند آیا واقعا دوستمان داردیا تنها از سر هوس و تمایلی که به جنس مخالف دارد از کنار ما بودن لذت می‌‌برد؟احتمالا شما هم زیاد شنیده‌اید که دو نفر با عشق ازدواج کرده‌اند اما بعد از مدت کوتاهی کارشان به طلاق کشیده ‌است و هرچه محبت داشته‌اند زیر پا له کرده‌اند؛ اما اشتباه نکنید عشق نمی‌تواند به این  سرعت و تنها  در یک مدت کوتاه از بین برود. بدون شک آنچه در این ازدواج‌ها عشق ‌نامیده‌اند تنها هوسی زودگذر بوده‌ که در ابتدا با ظاهر عشق خود را نمایان کرده‌‌است. اما واقعا چطور می‌توان مرز میان عشق و هوس را مشخص کرد. مسلما کار راحتی نیست اما ناممکن هم نیست. در اینجا سعی کرده‌‌ایم تفاوت‌های عشق و هوس را در سه رکن اصلی رابطه از زبان شري و باب استرتف(زوج روانشناس مشهور) براي تشخيص عشق واقعي برای‌تان بیان کنیم تا شاید بتوانید این دو را کمی از هم تشخیص دهید.


آموزش روانشناسی

همه ما مواردی از تنبیه بدنی را تجربه یا مشاهده کرده ایم. این امر هرچند ناراحت کننده است اما غیرمعمول نیست و بسیاری از والدین، معلمان و مربیان از آن استفاده می کنند. پایان دادن به تنبیه بدنی یک وظیفه اخلاقی است تا زمینه های رشد کودکان سالم و مستقل فراهم آیداستفاده از نیروی جسمانی که باعث درد می شود (اما نه زخم)، و به عنوان وسیله ای برای برقراری و یا حفظ نظم و انضباط بکار می رود. این وسیله انضباطی بر ترس و تسلیم متکی است و ظرفیت کودک را برای رشد به عنوان یک فرد مستقل و مسئول، کاهش می دهد. تنبیه بدنی یکی از روش های نادرست منضبط کردن کودکان است. استفاده از تنبیه بدنی در بسیاری از جوامع ریشه کهن دارد و نسل به نسل منتقل می شود. والدین برای تنبیه بدنی دلایلی را ذکر می کنند، اما این امر به هیج وجه توجیه کننده آن نیست. برخی از دلایل همچون : والدین خواهان آموزش مناسب کودکان هستند. والدین می خواهند رفتارهای نادرست کودک را اصلاح کنند. می خواهند تنش را کاهش می دهد. از آنجا که آنها منابع کافی برای مقابله با یک وضعیت ندارند یا راهبردهایی برای دستیابی به آنچه که می خواهند ندارند، پس به تنبیه متوسل می شوند. والدین نمی توانند احساسات خود را کنترل کنند. پیامدهای تنبیه بدنی : تنبیه هم بر کودکان و هم بر والدین اثر می گذارد. اثر تنبیه بر کودکان شامل موارد ذیل می باشد : عزت نفس را کاهش می دهد. خود کنترلی تضعیف می شود و موجب ترویج انتظارات منفی از خود می شود. به آنها می آموزد که قربانی شوند. امروز ما می دانیم که تنبیه بدنی افراد را قوی و مستقل نمی کند؛ بلکه آنها را بیشتر مستعد قربانی بودن می کند. در فرایند یادگیری و رشد شناختی، عاطفی و رفتاری آنها تاثیر نامطلوب می گذارد. کاربرد استدلال را در کودکان از بین می برد. با جلوگیری از گفتگو و تفکر، ظرفیت درک ارتباط بین رفتار و عواقب آنها را تضعیف می کند. باعث می شود کودکان احساس تنهایی، ناراحتی و بی توجهی کنند. دیدگاه منفی نسبت به دیگران و جامعه را ترویج می دهد و آنان دنیا را به عنوان یک مکان تهدید کننده درک می کنند. مانع ایجاد ارتباط مناسب بین والدین و کودک می شود و به روابط عاطفی آنها آسیب وارد می شود. تنبیه باعث بروز خشم و تمایل به فرار از منزل می شود. کودک بصورت غیر مستقیم خشونت را می آموزد و در نتیجه به اشتباه تصور می کنند که خشونت یک راه قابل قبول برای حل مشکلات است. کودکان که تنبیه بدنی شده اند، در تعاملات اجتماعی با مشکل مواجه شوند. این کودکان در حین آموزش درسی همکاری نمی کنند. آنها تمایلی به یادگیری قوانین ندارند و یا آنها را نقض می کنند. این کودکان مکررا از آسیب های جسمی رنج می برند. تاثیر تنبیه بدنی بر والدین : ایجاد احساس گناه و اضطراب بروز مکرر خشونت : استفاده از تنبیه بدنی احتمال این که والدین در آینده با فراوانی و شدت بیشتری و همچنین در سایر زمینه های دیگر رفتار تهاجمی را نشان دهند، افزایش می دهد. کاهش تعامل والد- فرزند به طور کلی، تنبیه بدنی روشی بی رویه، خطرناک و غیر قابل قبول است. جز نامطلوب ترین روش تغییر رفتار و در عین حال کم اثر ترین وسیله یادگیری و اصلاح رفتار می باشد. 

منبع : ساییوز


آموزش روانشناسی

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

همه چی موجوده دنیای فوتبال پرسش مهر بیستم رئیس جمهور 99-98 jaspergaqq4 blog گروه مهندسین مهاب جهان اسلام نمایندگی رسمی تعمیرات لوازم خانگی سانسور کده